فهرست طویل اصلاحات

✎ نویسنده: رامین مجاب

📅 تاریخ نگارش: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹

🕑 مدت‌زمان مطالعه: ۵ تا ۸ دقیقه


وقتی صدای جغ‌جغ آجر دیوارهای خانه در گوشت پیچیده، زمین زیر پایت لرزیده و اُبهت تیرآهن‌های سقف در نظرت نقش بسته، نوشتن یا حتی فکر کردن به حذف چهار صفر از پول ملی کمی دشوار است. شاید بگویید که تخصص‌گرایی وجود دارد و مسئولین و متخصصین امور ساختمان‌سازی و غیره آن نگرانی‌ها را برطرف می‌کنند، پس «لطفاً شما نیز سرتان را در کار تخصصی خودتان فرو کنید». راستش را بخواهید، بدم نمی‌آید چنان می‌شد. به آن امید که نگرانی‌هایم برطرف شود و سرم را در کار خودم فرو کنم، به قانون نظام مهندسی و کنترل ساختمان و برخی دیگر استانداردها و آیین‌نامه‌هایی که برای زلزله تدوین شده است نگاهی انداختم. کمی هم برای فکر کردن قدم زدم، اما دیدم که خانه با راه رفتنم می‌لرزد. سخن از «نظارت ناکارآمد»، که پیشتر در حوزه پول و بانک دیده بودم، آنجا هم بود. پس سردرگم شدم که وقت ارزشمند کارشناسانی را که معلوم نیست امشب یا چند شب بعد، چشم‌شان با ضربه کدام آجر، چقدر از حدقه بیرون بپرد، چرا باید صرف «زیباسازی» پول ملی کرد.

مطالعاتی هست که شرایط ورود سیاست‌گذاران به فرایند تغییر واحد پول را بحث کرده است. تورم طبیعتاً یکی از عوامل مهم ورود کشورها به این فرایند است. اما این همه ماجرا نیست و عوامل سیاسی نیز نقش بازی می‌کنند [۱]. این عمده نگرانی مرتبط با بحث سیاست حذف چهارصفر در شرایط فعلی است. شاید همانطور که گفتید به امور تخصصی دیگر نباید وارد شد، بازهم بگویید که در جدول برنامه‌ریزی دولت وظایف متفاوت با درجه اهمیت متفاوتی هست، اما یک الگوریتم «چندرشته‌ای» نیز وجود دارد که منابع را به حل مسائل مختلف تخصص می‌دهد؛ به این معنی که مسائل مختلف در کنار یکدیگر دنبال می‌شود. همه از ابرچالش‌هایی چون بحران بانکی و صندوق‌های بازنشستگی و بودجه و بیکاری و غیره خبر داریم، اما در یک سیستم سیاست‌گذاری چندرشته‌ای، منصفانه‌تر آن است که سیاست حذف چهارصفر از پول ملی را در یک محیط ایزوله‌تر بررسی کنیم. این بحث دو ایراد دارد. نکته اول اینکه نباید اشتراک منابع را فراموش کنیم. نکته دوم را در انتهای یادداشت می‌گویم.

پیرو نکته اول، در یک نظام سیاست‌گذاری چندرشته‌ای نیز همچنان با بحث کمبود منابع و تخصیص منابع مواجهه هستیم. بنابراین، باید هزینه‌ها و منافع حذف چهارصفر از پول ملی را کنار یکدیگر بگذاریم. با توجه به ابرچالش‌هایی که وجود دارد و ساختارهایی که آماده نیست، به این فکر کردم که احتمالاً حذف چهار صفر هزینه چندانی ندارد و چه بهتر کاری کنیم تا دیگران با قطار کردن مثلاً ۱۶۰ عدد اسکناس‌های ۱۰‌هزارتومانی کنار یک اسکناس ۱۰۰ دلاری، با عِرق ملی ما ور نروند. برآوردی از هزینه‌های انجام این مهم ندیدم. تجربه‌های بین‌المللی چندی در این زمینه وجود دارد. مثلاً برزیل ۱۹۹۴ که هر پول جدید معادل ۱۰۱۸×۲٫۸ واحد پول قدیم است یا ترکیه ۲۰۰۵ که شش صفر از پول حذف می‌شود. (البته نه اینکه همیشه تعداد بسیار زیادی صفر از پول حذف شده باشد. خواندن صفحه Redenomination ویکی‌پدیا پیشنهاد می‌شود). برآوردی از هزینه این تجربیات نیافتم. با این حال، با توجه به به‌تعویق افتادن حذف صفر از پول ملی در دوره‌های مختلف، هزینه سرانه آن (نسبت به درآمد سرانه ما) احتمالاً قابل توجه باشد.

بدون داشتن برآوردی از هزینه عملیاتی حذف صفر از پول ملی کمی ادامه تحلیل این بخش دشوار است. با این حال، بنا را بر آن نهادم که احتمالاً نکات مثبتی (ورای فقط بحث ظاهر و زیباسازی پول) مغفول مانده است، آنگونه که نیاز به داشتن برآورد هزینه را رفع می‌کند. همانطور که گفتم مطالعات چندی در این زمینه انجام شده است. البته، از آنجا که بیشتر تجربه مربوط به کشورهای درحال‌توسعه است، حق دارید از اعتبار داده‌ها و یا روش تحقیق‌شان سوال کنید. همچنین، حق دارید به تعمیم نتایج آنها به تجربه خودمان شک کنید. در هر حال، من شواهد را آنچنان قانع‌کننده نمی‌بینم که بتوان قدرتمندانه از منافع اقتصادی حذف چهارصفر در شرایط فعلی دفاع کنیم، مثلاً بگوییم که این تجربه باعث می‌شود که تورم انتظاری یا تورم کاهش یابد.

اجازه دهید از آن نکته دوم، یعنی تعمیم تجربه دیگر کشورها به زمان حال اقتصاد ایران، ساده عبور نکنیم. بحث مهمی اینجا مطرح است و آن زمان‌سنجی اجرای چنین سیاست‌هایی است. در این خصوص، شدیداً توصیه می‌شود که چنین اقداماتی را پس از اجرای الزامات تک‌رقمی و پایدار شدن تورم در دستورکار قرار دهیم، چرا که اگر اینگونه نباشد، چندسال بعد همین آش است و همین کاسه. بنابراین نمی‌توانیم تجربه کشورهایی که در شرایط متفاوتی دست به اقدامات مشابهی زده‌اند، با وضعیت فعلی اقتصادمان و آن تورم انتظاری که از آن سراغ داریم، تعمیم دهیم. توجه کنید که ما در طول حیات اقتصادی چند دهه اخیر، بعضاً تورم تک‌رقمی تجربه کرده‌ایم اما هیچگاه تورم تک‌رقمی پایدار نداشته‌ایم. بنابراین، تا به امروز هیچگاه ساختارهای لازم برای حذف صفر از پول ملی وجود نداشته است.

وزن نظراتی که حذف چهارصفر را یک تغییر حسابداری می‌داند و نه‌چندان چیز بیشتری، نسبتاً زیاد است. اما بازهم بنا را بر آن نهادم که نکته‌ای مغفول مانده است و بنابراین کانال‌های اثرگذاری را مطالعه کردم. ضرب‌وتقسیم کردن اعداد کوچک‌تر، راحت‌تر است و بنابراین در زندگی روزانه‌مان کمی کار راحت‌تر می‌شود، مخصوصاً وقتی که به‌طوررسمی از «ریال» استفاده می‌کنیم و غیررسمی از «تومان». البته وقتی صحبت از حجم نقدینگی یا تولیدناخالص داخلی در جلسات کارشناسی و غیره است، واحدهای جدیدی نظیر «همت» (هزار میلیارد تومان) هم استفاده می‌شود. این موضوع را معمولاً با برچسب کاهش هزینه مبادلاتی معرفی می‌کنند. اینکه این موضوع چقدر بااهمیت است را برعهده خواننده می‌گذارم.

ازطرف دیگر، جایی خواندم که به کاهش هزینه‌های چاپ پول کاغذی اشاره شده بود. نمی‌دانم از چه کانالی ممکن است ترجیحات مردم برای نگهداری پول کاغذی تغییر کند. می‌دانیم که هزینه‌های چاپ پول کاغذی به‌شدت تحت تأثیر بانکداری الکترونیک و نظام پرداخت‌های خرد، مخصوصاً در در نواحی کمترتوسعه‌یافته و روستایی است. بحث‌های تکنیکی مثلاً درخصوص نرم‌افزارهای حسابداری و غیره نیز مطرح است که فکر می‌کنم کم‌اهمیت‌تر و بی‌پایه‌تر از بحث قبل (یعنی تغییر ترجیحات) باشند. در نهایت، به جنبه روانی این تغییر می‌رسیم. من نظر متخصص روان را در این زمینه نیافتم و سوال‌های مهمی را بدون پاسخ می‌بینم، مثلاً آنکه وقتی مردم برای خرید مایحتاج معمول زندگی‌شان به ارقام چندصد هزار عادت کرده‌اند، آیا کششی برای پذیرفتن قیمت‌های بالاتر (در واحد پول جدید) ایجاد نمی‌شود؟

دفاع از منافع خالص مثبت حذف چهارصفر از پول ملی آسان نیست. بنابراین، این سوال مطرح می‌شود که چرا باید منابع به چنین فعالیتی اختصاص یابد. اما برای بیان دومین نکته در خصوص یک سیستم برنامه‌ریزی چندرشته‌ای، فرض کنید که منافع و هزینه‌های این اقدام سربه‌سر باشد یا حتی منافع خالص مثبتی نیز این میان پنهان باشد. یعنی فرض کنیم که با وجود تورم انتظاری فعلی و غیره، بازهم این اقدام از نظر اقتصادی توجیه‌پذیر است. آیا در این حالت اجرای این سیاست پیشنهاد می‌شود؟

قطعاً نه. اگر شما پولی برای سرمایه‌گذاری داشته باشید، به‌چیزی می‌دهید که بیشترین سود را دارد و صرفاً سود مثبت داشتن سیگنال مناسبی نیست. یعنی برنامه‌های سرمایه‌گذاری مختلف را با یکدیگر مقایسه می‌کنید و بهترین‌شان را در اولویت قرار می‌دهید. از ابرچالش‌های اقتصادی و غیراقتصادی می‌دانیم. این یعنی لیست انتظار برنامه‌های دولت بلند و رنگارنگ است. پس وی در پیشنهاد طرح حذف صفر، نه‌تنها باید برآوردی از منافع خالص مثبت این سیاست را ارائه کند، بلکه باید به مقایسه منافع خالص آن با دیگر اقدامات نیز بپردازد. یعنی، در چهارچوب سیاست ارتباطی خود، مخاطب را قانع کند که حذف چهارصفر نه‌تنها خوب است، بلکه بهترین نحوه استفاده از منابع نیز هست. اینجاست که من می‌مانم چرا وقت ارزشمند رییس‌جمهور و به‌تبع آن وقت کارشناسان به صحبت از حذف صفر از پول اختصاص می‌یابد.


[۱] مثلاً Mosley (2005) با عنوان «Dropping Zeros, Gaining Credibility?» را ببینید.