ام‌-اُ-اچ

✎ نویسنده: رامین مجاب

📅 تاریخ نگارش: ۲۷ فروردین ۱۴۰۲

image

🕑 مدت‌زمان مطالعه: ۳ تا ۴ دقیقه


این واژه را سه سال پیش که دورهٔ جدید درمان میگرن را شروع کردم شنیدم (فکر کردم از آن زمان نوشته‌ام. گشتم اما چیزی نبود). قبلاً می‌دانستم که قرص سوماتریپتان خودش باعث بوجود آمدن چرخهٔ سردرد می‌شود. به خودم می‌گفتم که چاره‌ای ندارم و روزی چند ساعت هم برای تو، بخور، اما آرزو می‌کنم که ثانیه ثانیه‌اش در گلویت گیر کند. قبل از عید که وضعیتم خراب شده بود، نوبت اورژانسی گرفتم و به دکتر گفتم چرا قرص‌ها جواب نمی‌دهد (البته شش ماه بود که سراغی از او نگرفته بودم ولی خب قرص‌هایی که اوایل پاییز داد جواب نداده بودند). پاسخش این بود که مشکل اولیه تو میگرن نیست، MOH هستی. سردرد ناشی از مصرف دارو. اکنون در حد ویکی‌پدیا با آن آشنا هستم. فقط سوماتریپتان هم نیست. احتمالاً هر مسکن دیگری که می‌شناسید باعث Rebound Headache می‌شود. درمان سه سال پیش را بار دیگر شروع کردم: تقریباً دو هفته پردنیزولون و هر شب سدیم والپرات.

سه سال پیش نیز برای شکستن این چرخه پردنیزولون تجویز کرد. روزی ۲۵ میلی‌گرم به مدت دو هفته. از بدن‌دردهایش که بگذریم، اشتهایم زیاد شده بود و تنها روزهایی بود که ظرف غذاهای پژوهشکده را به قول نیکا آیینه می‌کردم (چون کرونا شروع شده بود، در ظرف‌های یکبارمصرف غذا می‌آوردند و آنها را حسابی پر می‌کردند). وقتی این دو هفته تمام شد، سردردی عجیبی سراغم آمد و تا یک روز خوب نشد. آنزمان نمی‌دانستم (دکتر شیرفهمم نکرده بود) که هدف از پردنیزولون آن است که مسکّن را ترک کنم. بنابراین مسکّن می‌خوردم اما سردرد قطع نمی‌شد. به درمانگاه پیامبر رفتم و دکتر کوتاه‌قد و چاقی که آنجا بود با شنیدن نام پردنیزلون تعجب کرد. می‌گفت نیازی به این قرص نبوده است. مثالی که زد آن بود که اگر یک میخ در چوب این میز (اشاره می‌کرد به میز مقابلش) فرو رفته باشد، می‌توانیم با انبردست بیرونش بیاوریم، همچنین می‌توانیم با دستگاه نمی‌دانم چی‌چی آنرا بیرون بکشیم (چطور سه سال گذشته است؟! یکی دارد ما را فریب می‌دهد. انگار همین هفته قبل بود). چون نمی‌دانستم دلیل آن قرص MOH بوده است چیزی برای گفتن نداشتم. یاد دارم که استامینوفن تجویز کرد که با سرم تزریق کنم. آن کار را نکردم و خودم را به بخش رساندم و دکتر برایم ایندومتاسین ۲۵ تجویز کرد و آن جواب داد.

فعلاً میانه‌های درمان دست‌وپا می‌زنم. تقریباً ۳ هفته است که تقریباً مسکن نخورده‌ام. دو بار سردردهایم شدید شدند و هر کدام تقریباً ده تا دوازده ساعت طول کشیدند. بار اول نیمه شب از درد بیدار کرد. بعد که خوابم برد، در رؤیا رهایم نکرد. بار دوم دیروز بود. وحشتناک‌تر از قبلی شد. به حالت تهوع هم کشید. از ظهر شروع شد و چون جلسه بود و بعد هم ترافیک، نالان به خانه رسیدم. تقریباً ساعت ۳ صبح بیدار شدم و فهمیدم بار و بندیلش را جمع کرده و دارد می‌رود. گرسنه بودم و از ترس آنکه بازگردد، چایی با پنیر خوردم. ماه رمضان است و احساس کردم به خاطر دردی که کشیده‌ام بخش زیادی از گناه‌هایم بخشیده شده است. رو به دعا کردن آوردن و اصلی‌ترینش آن بود که این جماعت دست از سر جوان‌های این سرزمین بردارند، بار و بندیلشان را جمع کنند و دور شدنشان را ببینیم. بعد هم به یاد آوردم که دعا کردن مفهوم متفاوتی از آنچه این جماعت در ذهن ما چپانده‌اند دارد و موبایلم را در دست گرفتم و سری به شبکه‌های اجتماعی زدم.

سه سال پیش قرص‌های سدیم والپرات بهتر جواب دادند و فکر می‌کنم تا سه ماه، تا زمانی که آن سال کرونا گرفتم، سردردهای کمی داشتم. البته آنبار بوتاکس هم کردم. ولی یک تفاوت مهم دیگر هم هست. اینبار حواسم نبود و وقتی داروخانه بطری‌های قرص را در پلاستیک به دستم داد و فقط ۶۰ هزارتومان کارت کشید، فهمیدم که ای داد، اینها ایرانی هستند و بار قبل خارجیش را پیدا کرده بودم.


«تمامی حقوق محفوظ است»