رفیقبازی میکنید؟ از جیب منابع عمومی؟ در روز روشن؟ جلوی چشم مایی که نمیشناسید؟ اینقدر دریده شدهاید؟ اُف بر شما، که ما را هم چون خودتان پنداشتهاید.
آیا مراممان را یکی یافتهاید؟ یا ترسویمان دیدهاید؟
چه؟ هیچکدام. فقط به ما اهمیت نمیدهید؟
حق دارید.
زورتان زیاد است؛ پشتتان گرم است؛ سایه کسی بر سرتان است؛ سنگ کف رودخانهاید؛ فرّ شاهی دارید؛ آسمان پاره شده و بر سر این مردم افتادهاید؛ مدیر زاده شدهاید؛ عزیزدوردانه مقاماتید؛ بلند نشستهاید و دست ما به شما نمیرسد؛ اما…
اما، آیا قانونی را در لابهلای مویرگهای حیات ندیدهاید؟ چیز مرموزی سراغتان نیامده؟ مُشتی درب خانهتان را نکوبیده؟ نهیبی به گوشتان نخورده؟ چیزی افسارتان را نکشیده؟ تا آهستهتر بروید؟ تا بفهمید این دنیا هم محل مجازات است، و الزاماً تا آخرت زمان ندارید؟
چه؟ اینها فقط در طالع ما رعایاست؟
آه از این صداقت شما تاجگردانان و تاجداران. آه از این طالع منحوس ما تیپاخوردگان
در جلسهای بودیم و ماجرایی پیش آمد. آن ابتدا خندهدار بود. شب که تنها شدم، درد داشت. امروز هم که روز تلاشهای صبا آذرپیک بود. دلم گرفت.