در بورس فعال نیستم، اما کمی اقتصاد کلان و تورم انتظاری و اینها میدانم؛ مثلاً در بهار سال گذشته در یک شبهشرطبندی، شاخص کل را در ۳۱ شهریور ۹۸ را ۳۰۰ پیشبینی کردم [جزئيات در انتهای یادداشت]. با این حال، اکنون برای من همهچیز درونزاست و صحبت از آینده بورس آسان نیست. در میانه تحریمها و کرونا و غیره، امواج تورم انتظاری میخروشد، لنگری هم در کشتی سیاستگذار نیست، یا اگر هست، زورش به آن نرسیده است. موج تورم انتظاری متغیرها را بالا و پایین میکند و هیچچیز نیست تا بر آن تکیه کنیم. چه میدانم یکماه یا یکهفته دیگر کجای این دریای خروشان هستیم. شاید یک روانشناس یا جامعهشناس کمک بیشتر کند.
بجز افزایش تورم انتظاری دیگر چه رخ داده است؟
آیا به ترجیحات شوک وارد شده و مردم تمایل بیشتری به ریسک و داراییهای ریسکی پیدا کردهاند؟ من زیاد مطمئن نیستم. معمولاً ترجیحات را پایدار میدانیم. فارغ از آن، همیشه برای ریسکهای ما خریداری بوده است: سیاستگذار، مثل بچهای که در آنجا که باید نترسیده، کار خلافی کرده، شرمنده است و مادرش را عصبانی میبیند، از مردم در آنجا که نباید میترسد و کوتاه میآید. مومنت دوم و «ریسک» برای ما چیز غریبی است. بعید میدانم حقیقت آنچه در سبدهایمان گذاشتهاند را بدانیم. اسمش هم که نه ترسناک است و نه دلبههمزن. بنابراین، احتمالاً پوستش را که بکنیم، از بوی درونش خوشمان نیاید و بیرونش بیاندازیم.
آیا ساختارها تغییر کرده است؟ سیاستگذار بخشی از داراییهای خود را فروخته است، اما تا آنجا که در ظاهر میبینیم، مدیریت تغییر نمیکند. درب بر همان پاشنه بهرهوری که سالها چرخیده، خواهد چرخید. ماجراجوییها و تصمیمات هیئتی همچنان همین اطراف پرسه میزنند. سخت میتوان توجیه کرد که ارزش حقیقی جریان درآمدها تغییر کرده باشد. آنهم با این شیب و شدتی که میبینیم.
راستش را بخواهید، نیازی به بحث از ترجیحات و ساختار و غیره نیست. ماجرا در یک نگاه کلان ساده است. اینکه آوار بورس کی و بر سر چهکسانی میریزد را نمیدانم. اینکه آیا اینبار هم سیاستگذار هزینه ریسکها را پرداخت میکند را هم نمیدانم. اگر مدتی بگذرد و ارتباط با دنیای خارج بهبود یابد و کرونا نیز دست از سرش بردارد، آنرا میپردازد. اگر زودتر از این تغییرات، اتفاق افتد، بعید است در پیکر نحیفش آنچنان رمقی مانده باشد. نتیجه را در کف خیابان احتمالاً خواهیم دید.
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»
حال سیاستگذار را احتمالاً قماربازی درک کند که چیزی را بر دوش انداخته و از خانه بیرون زده است، شاید تاس بیرحم زمانه اینبار با او یار شود. صدایی هم نیست تا از او بپرسد، این را با ما چند حساب کردهاید؟ آرامش ما را چند فروختهاید؟ چه آوردهاید؟ استقلال؟! آزادی؟! جمهوری؟! اسلام؟! آن بیستسالگیمان و آن احمدینژادتان. این سیسالگیمان و این روحانیتان. چه خوابی پس از این برای ما دیدهاید؟
بگذریم. آن سوال همیشه مهم: در این شرایط چهکار کنیم؟
بگویید چقدر به ساختارهای نظام اعتماد دارید تا بگویم چهکار کنید. نه، این را میدانید، بگویید چهکار کردهاید تا بگویم چقدر به ساختارهای نظام اعتقاد دارید.
جزئيات پیشبینی: