یک تلنگر دیگر

✎ نویسنده: رامین مجاب

📅 تاریخ نگارش: ۸ فروردین ۱۳۹۹

🕑 مدت‌زمان مطالعه: ۱ تا ۲ دقیقه


دقیقاً نمی‌دانم «بنیان فکری» چیست و کجای کاسهٔ سر یا قفسهٔ سینه آدمی قرار داده شده است. اینکه می‌دانم هست، در پی تلنگرهایی است که خورده‌ام و تکان‌هایی است که خورده است، وگرنه «فکر» اگر فکر باشد که «بنیان» نمی‌خواهد، رهاست و با باد ایام به هر ناکجاآبادی می‌رود. ماجرای بستن حساب توئیترم در ادامه یکی از همین تلنگرها بود، آنچنان که طاقت نیاوردم و گذشته خودم را پاک کردم. اوایل سال جاری میلادی بود و زمانی که آقای سلیمانی را ترور کردند. شدیداً ناراحت بودم تا آنجا که زیر توئیت رئیس‌جمهور ایالات متحده هشتک تروریست نوشتم و در توئیتی دیگر یادی کردم از موشک زدن به هواپیمای مسافربری ایران و اینکه ذات این جماعت فاسد است و از آنها جز ترور و وحشی‌گری انتظار دیگری نمی‌رود. همانطور که می‌دانید، چند روز نگذشت که هواپیمای خودمان را با موشک زدیم، آن هم نه در مرز، در وسط مملکت!

خلاصه آنکه همه اشتباه می‌کنیم، جایی که گمان نداریم، زمانی که باورمان نمی‌شود (نظیر همان چیزی که در پست قبلی از قرنطینه نوشتم)

امروز تصمیم گرفتم برای خواندن اخبار اکانت مشخصی بسازم. بعید است چیز خاصی بنویسم. قضاوت کردن دیگران واقعاً ترسناک است. بدیهیات را هم دیگران می‌نویسند. احتمالاً فقط سعی کنم دیگران را از قضاوت کردن بترسانم و به ورطه شک‌وتردید بیاندازم.

اکنون که این متن را می‌نویسم، به یاد آیه‌ای از قرآن افتادم (سجده: ۱۲) مضمونش آن است که مجرمان در قیامت سر به زیر می‌اندازند و از او می‌خواهند که به دنیا بازگردند تا کار خوب انجام دهند و قاعدتاً کارهای ناشایست انجام ندهند. خوشبختانه تعریف «گذشته» در توئیتر ما مردمان عادی تا اندازه‌ای متفاوت است. راحت پاک می‌شود.


«تمامی حقوق محفوظ است»