دیروز یک یادداشت برای تجارت فردا مینوشتم. چند نکته حاشیهای به ذهنم میرسد که بد نیست در یکجا خلاصه کنم:
یکی از اصولی که سعی میکنم به آن پایبند باشم آن است که «اهداف» را به منِ اقتصادخوانده میدهند. شبیه یک مسئله بهینهیابی ریاضی، وظیفه من در آن مقام، شناخت محدودیتها و حل کردن مسئله است. طبیعتاً کار آسانتر و بامزهتر آن است که هدف را تعیین کنیم و حل آنرا به بقیه بسپاریم. خُب احساس میکنم علم اقتصاد حداقل از این منظر تفریحی ندارد و وظیفه شناخت محدودیتها و حل مسئله با آن است و نه طراحی صورت مسئله. تابع هدف در مسئله بهینهیابی توسط متخصصهای دیگر پارامتربندی میشود. مثلاً روحانیها و معلمهای اخلاق و غیره. به عبارت دیگر قرار نیست من بهعنوان یک اقتصاددان بگویم که «تولید ناخالص داخلی» و حداکثر شدنش را باید در تابع هدف بگنجانید. برای اینکه بگوییم که رفاه اقتصادی خوب است، باید لباس دیگری بپوشیم. در تمامی متونی که بهعنوان یک اقتصادخوانده مینویسم سعی میکنم این موضوع را رعایت کنم. هرچند، همانطور که گفتم بخش جالب ماجرا طراحی تابع هدف یا انتقاد از آن است. بعضی مواقع در میانه یادداشت ممکن است لباس «شهروند» بپوشم و نقهایی بزنم. فکر میکنم این یادداشت اینگونه شد. البته بازهم هدف را تعیین نکردم، اما از مسئلهای که مقابلم میدیدم برآشفتم و مشکل را در تابع هدفش دیدم.
فکر میکنم آنچه به عنوان تابع هدف در مقابل ما گذاشتهاند، به مسئلهای ختم میشود که جواب ندارد. بهطورخاص در این یادداشت (که بحث بیماری کرونا و وضعیت اقتصادی موجود بود)، نگاهی به قانون اساسی انداختم. حدس میزنید چه؟ هیچ نشانی از «رفاه اقتصادی» در تابع هدف سیستم نبود. از برابری و غیره سخن به میان آمده است (اصل ۲ قانون اساسی را میگویم)، اما با واژه «رفاه» در وظیفه شماره ۱۲ «دولت» برخورد میکنیم. قبول کنید برای ما که بنیان اصلی مسائل اقتصاد کلان را یک تابع رفاه اجتماعی میدانیم، این مسئله خیلی عجیب باشد. پس نظامی که هدفش نه رفاه اقتصادی بلکه معنویات است، این شرایط دشواری و زیان اتفاقاً آنرا به هدفش نزدیکتر میکند. احتمالاً خبر مراسمهای مذهبی در کشورهای دیگر را شنیده باشید. انسان در شرایط سختی به یاد خدا و قدرت ماوراءالطبیعی و این امورات بیشتر میافتد. اگر هدف آن است، خب بیماریهایی نظیر کرونا «دولت» را به این اهداف نزدیکتر میکند. خوبی این بیماری آن است که از جنس سختیها و مشکلاتی که «دولت» خودش مسببشان هست نیز نیست.
ما همواره از احساسات دوره انقلاب شنیدهام. اگر اشتباه نکنم، حتی از کسانی که در بطن انقلاب بودهاند هم این سخن را به یاد دارم که در آن شرایط روحیه انقلابی حاکم است و مشکلاتی را بهوجود میآورد. الان که این را مینویسم، عکس پیرزنی به اسم مستخدم شاه که در دست چند جوان اسیر شده را به یاد میآورم، یا داستان اتفاقاتی که برای مشروبفروشیها و غیره افتاده است. نمیدانم چقدر مستند هستند. اهداف قانون اساسی و احتمالاً بسیاری از مسائل دیگر با آن روحیه نوشته شده است. خدا را شکر وحی منزل نیست و حق اظهارنظر و انتقاد از آن اهداف را در مقابلم میبینم، هرچند راه دموکراتیک آسانی برای تغییرش نمییابم.
فارغ از اهداف، ایرادهای دیگری هم در این قانون هست که باعث میشود نتوانم مسائلی که مقابلم گذاشته میشوند را به درستی تحلیل کنم. فکر میکنید چرا در متن فوق دولت را پیوسته در علامت «» مینویسم؟! یکی از رویمخترینِ ایرادها به این واژه بر میگردد. ما نفهمیدم این «دولت» که مثلاً در بند ۳ دارای یک مجموعه وظایف است، بالاخره کیست و کجاست؟ اگر همان قوه مجریه است که خُب بنویسید قوه مجریه. اگر منظور «نظام» است که مسئولش را مشخص کنید و بنویسید «نظام».
در باب اهداف هم اگرچه نوشتم که متخصصین باید نظر بدهند، ولی فکر میکنم نمیتوان اهدافی را معرفی کرد که با ترجیحات مردم فاصله دارد. یعنی، قبول، معلمهای اخلاق و دین نظر بدهند، اما اگر مردم اهداف دیگری در سر داشته باشند، مسئله بهینهیابی بازهم دچار مشکل میشود. بهعبارت دیگر، متخصص اگر متخصص باشد، احتمالاً بدون مشورت با کسانی که مثلاً محدودیتهای برخاسته از ترجیحات را میشناسد، نظر نمیدهد. پس سخنم به این معنی نیست که یک عده در دنیای خود بنشینند و بگویند فلان موضوع خوب است و بهتر است به آن برسیم، فارغ از آنکه آیا امکانات رسیدن به آنرا داریم یا نه.