فکر میکنید «بامان» یعنی چه؟
هیچی، نیکاست، برای اینکه شانس پاسخ شنیدن از یکی از ما دوتا (یعنی من یا مامانش) رو حداکثر کنه، این رو میگه. جواب هم میگیره؛ حتی بعضی موقعها هر دوتامون جوابش رو میدیم. جالب برام این هست که چطور این رو کشف کرده. یادم نمیاد، اما احتمالاً یک دورهای گفته «بابامامان» و کمکم دیده خلاصهاش هم جواب میده.
این هم یادم هست: از همون اوایل، شبها برای شیر گریه نمیکرد. یه صدایی مثل «اِ» از خودش در میآورد. من خوابم سبک هست، همون جواب داده بود و دیگه به خودش زحمت گریه کردن نمیداد. البته یادم هست شبهایی که خیلی خسته بودم و منتظر میموندم ناهید واکنشی نشون بده، چند بار میگفت «اِ، اِ، …» و وقتی جواب نمیگرفت، بعد گریه میکرد. البته به این هم باید توجه کرد که ژنهای شیرازی داره.
ولی وقتی حرف بچهها میاد وسط، هیچچیز شیرینتر از واژههایی که اشتباه میگن یا کشف میکنن نیست. بعضیهاش الان یادمه:
آفتابکُش -> کرم ضدآفتاب
بریم رو چمدونها بشینیم -> بریم روی چمنها بشینیم
بوقلمونِ نیست -> وقتی قلمموی آبرنگش رو نمیدید
کاشتیدم -> وقتی با مامانش رفت روبهروی خونه چندتا بذر کاشتند
(با ناراحتی) دو تا از غولات رو خراب کردی -> وقتی یادش اومد به دو تا از قولهایی که بهش داده بودم، عمل نکردهام
…