این نیز گذشت، این در حد بضاعت انتخابات را میگویم، به خیر و خوشی، اما آغشته به رنگ سرد دلواپسی، و طعم گَس خوششانسی، تا کجا و چگونه بازگردد؛ جهلی که از او ترسیدیم، که سایه بالهایش را میبینم و صدای نفسهایش را میشنوم. از پدرت خرده مگیر که چرا بدبین است، او متولد جنگ است و به خوشبینی عادت ندارد. دلخور مباش که چرا غمگین مینویسد، وقتی سخن از تولد توست. هر بار که چشم گشوده، آرزوهایش را فرسنگها دورتر یافته و خوب میداند از این گنبد گِرد گیتی لبخند ماندگاری زاده نمیشود. وقتی گذرت به این حوالی افتاد و شانههایش نبود، مپرس که چرا تو را نیز گرفتار این قصه تلخ کرده است؛ به کفر موهایت قسم ندیده بودت و نمیدانست حاضر است برایت تمام خودخواهیهایش را زیر پا بگذارد … آه از دست این قصه پردرد و مرموز آفرینش
۲۸ فروردین ۱۴۰۳: بعضی وقتها به این پست فکر میکنم. بعدش ریاستجمهوری ترامپ رو دیدیم و دلقکی به اسم رئیسی. الان هم تنش بین ایران و اسرائيل بالاست.