ستاره‌ای بدرخشید

✎ نویسنده: رامین مجاب

📅 تاریخ نگارش: ۷ دی ۱۳۸۳

🕑 مدت‌زمان مطالعه: ۱ دقیقه


ستاره‌ای بدرخشید و مهر خاموشید شب عبوس به تن جامه سیه پوشید
زمین ز غصه سر افکند آسمان خشکید زمانه دست به سر زد به طی‌شدن کوشید
کسی دگر به امید بهار ننشیناد که چشمه‌های بهاران زِ چشم‌ها جوشید
نه بلبلی که به گلزار نغمه‌ای آرد نه نغمه‌ای که نگوید امید نفروشید
یکی ستاره چو ناهید دید آن سو رفت هلا نصیحتش شنوید، زان سو شید
به خاک ریخت جرعه جرعه آرزوهایش چو بخت تشنهٔ او قطره قطره غم نوشید
اگرچه سرنوشت را به چنگ آورد ولی فسردگی از سینه‌های او دوشید
لبش چو بر لبِ لب‌های چشمه‌گونش رفت سرش به سنگ ملامت بخورد و بیهوشید

تولّد ناهید بود. ۱۵ سال پیش (احتمالاً، یکسال اینطرف یا آنطرف‌تر)



«تمامی حقوق محفوظ است»