رفتیم جلسه ...

✎ نویسنده: رامین مجاب

📅 تاریخ نگارش: ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

🕑 مدت‌زمان مطالعه: ۳ تا ۵ دقیقه


تعریف کرده‌اند که دکتر به عزیزی گفته است که «مادر جان باید ماهی بخوری» و او که مثل ما با ترجیحاتش تعارف نداشته پاسخ داده که «ماهی؟! اَن میونش». البته قضاوت نکنید. برای ما که از دریا دوریم، اگر نخواهیم پای تکامل را به میان بکشانیم، کمتر ماهی‌ای پیدا می‌شود که گوشتش خوشمزه باشد یا کمتر آشپزی پیدا می‌شود که ریزه‌کاری‌ها را بداند. بگذریم، دکتر هادیان به ما گفت که «مجاب باید برویم جلسه». گفتم «جلسه؟! اوکی، مشکلی نیست».

احتمالاً جهنم من هم پر باشد از جلسه، احتمالاً آن هم با کارشناسانی که گزارش‌هایم در مورد پیش‌بینی‌پذیری دمای مواد مذاب در سحرگاه‌ها را مطالعه نکرده‌اند یا نفهمیده‌اند و البته مدعی نیز هستند.

خلاصه، رفتیم جلسه. بعد از ۵ ماه که از ارسال گزارش گذشته بود و دیگر از برگزاری جلسه ارائه ناامید شده بودیم، رفتیم جلسه. رفتیم تا توضیح دهیم که چرا گزارش به اهداف طرح بی‌توجه بوده است. با چندین تعهد جدید بازگشتیم. خسته نباشیم.

چند نکته در اینجا یادداشت می‌کنم.

  • همانطور که بعد از نشستن گردوخاکِ دعوا پاسخ‌های کوبنده ما را غرق دریای حسرت می‌کند، من هم بعد از جلسه بود که تفاوت «هدف» و «شرح خدمت» را به یاد آوردم. ما در جهت هدف حرکت می‌کنیم، اما الزاماً به آن نمی‌رسیم. شرح خدمات، مجموعه اقداماتی است که ما را به هدف نزدیک‌تر می‌کند. دلایل چندی می‌تواند باعث شود که خدماتی انتخاب شود که ما را به هدف نرساند، مثلاً محدودیت‌های بودجه‌ای یا استراتژی چند مرحله‌ای برای حل مسائل؛ به این صورت که فعلاً یک مرحله را طی کنیم تا زوایای مختلف بحث روشن‌تر شود. خستگی پروژه در تنم مانده و حوصله جستجو ندارم. احتمالاً نکات و ملاحظات دیگری در ادبیات این حوزه مطرح باشد.

  • بدون صورت‌جلسه، هر چه رخ می‌دهد یک دورهمی است که فقط تخمه ندارد. تعهدات، همان‌ها هستند که در نامه‌های رسمی ذکر می‌شود. من از آنها فاصله گرفتم، شما نگیرید.

  • سوالی که پاسخش را نمی‌یابم آن است که چرا بعضاً کارشناس‌ها نخوانده قضاوت می‌کنند. یعنی ریسک صحبت کردن در جلسه را می‌پذیرند و با اشاره به شماره شکل یا صفحه، ادعاهایشان نقض می‌شود. تصمیم‌گیری در شرایط نااطمینانی: اینکه مثلاً منفعت انتظاری صحبت کردن در مقابل مدیر را بیشتر از هزینهٔ انتظاری رد ادعاهایشان برآورد می‌کنند. اما چرا؟! من باشم که دیگر اعتباری برای آن کارشناس قائل نمی‌شوم.

  • پذیرفتن مسئولیت پروژه‌هایی که بقیه آغاز کرده‌اند (پروپوزال بقیه است و به دلایلی فرایند متوقف شده) ریسک‌های خاص خود را دارد. به اندازهٔ مسئول قبلی با تاریخچه پروژه و افراد درگیر در آن آشنا نیستید و اطلاعات مهمی از قلم می‌افتد. جلسات متعدد بگذارید و البته آنها را صورت‌جلسه کنید، تا شرح خدمات تا حد ممکن واضح شود.

  • همیشه برای طرف مقابل توضیح دهید که از رقمی که بر پروژه نوشته شده است، فیس‌تومانش در جیب مورچه‌های کارگر می‌رود. برایشان معاون مالی را توصیف کنید و اینکه به رقم‌هایی که در جیب دیگران می‌رود حساس است و آنها را ختنه می‌کند. سعی کنید، می‌دانم دشوار است، اما سعی کنید برایشان توضیح دهید که حقوق همهٔ اعضای پروژه را هم از بودجه پروژه بر می‌دارند و فکر می‌کنم از خیر بیمه هم نمی‌گذرند. (حالا این بنده خدا خوب است، یکی از قبلی‌ها برق مهتابی‌های بالای سرمان را هم در محاسباتش آورده بود و فکر می‌کنم همان بود که از خدا و پیغمبر زیاد می‌گفت و با یک وام حسابی رفت و بعد از چند سال تسویه کرد).

    همانطور که گفتم، خستگی سه ماه کار شبانه‌روز در تنم ماند. پروژه را با کمک knitr نوشتم، به طوری که اتوماتیک تولید می‌شود. انتظار داشتم که یکی دو بار دیگر به خاطر اصلاحات جزئی و داده‌های نظرسنجی جدید، تغییراتی کند. اما بخش زیادی از مطالب را بی‌ارزش تشخیص داده‌اند. هر چند برخی از اصلاحاتی که کارشناس‌ها می‌خواستند مربوط به همین بخش‌هاست، اما احتمالاً نامه‌نگاری کنم و آنها را در گزارش نهایی حذف کنم. ببینیم چه پیش می‌رود.

    بارها به دوستان گفته‌ام که یکی از بدترین شغل‌ها را داریم. در انتهای روز کارمند می‌داند که یک روز کار کرده است و مهم‌تر از آن، اثباتش برای بقیه ساده است. فکر و خیالِ شب‌ها و روزهای ما ‌درگیر کار است و در نهایت اینگونه قضاوت می‌شویم. چسبندگی و بی‌هنری و بی‌پولی است که مانع می‌شود آنرا نبوسیم و کناری نگذاریم.

    آه، یاد پروپوزال ریسک بانک ملی و کارشناسی که مقابل‌مان نشسته بود افتادم. آن باشد برای وقتی دیگر، اگر عمر و حوصله‌ای بود.


    «تمامی حقوق محفوظ است»